۩۞۩رپ و رپ و ؟؟ ۩۞۩
عشق یعنی گلی به جای خار باش...پلی به جای این همه دیوار باش عشق یعنی گلی به جای خار باش...پلی به جای این همه دیوار باش لحظه دیدار نزدیک است زلف بر باد مده، تا ندهی بر بادم من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برایت مینویسم: در عصر های انتظار..به حوالی بی کسی قدم بگذار..خیابان غربت را پیدا کن وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو...کلبه ی غریبی ام را پیدا کن...کنار بید مجنون خز ان زده...و...کنار مرداب آرزوهای رنگی ام...در کلبه را باز کن...و...ب حکایت عشق حکایت جالبی است:فراموش شدگان...فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند. عشق یعنی کوچک کردن یک دنیا به اندازه ی یک نفر..یا بزرگ کردن یک نفر به انذازه ی یک دنیا. قیمت عشق اشک است و قیمت عشق اشک... اگرحلقه ی ازدواج از طلاست حلقه ی دوستی از وفاست... هنگامی که به دنیا میایی در گوشت اذان می خوانند...و....هنگامی که میمیری برایت نماز میخوانند..زندگی چه کوتاه است فاصله ی یک اذان تا نماز. بگیر از من تو این دل یادبودی..که تنها لایق این دل تو بودی..هزاران بار خواستند این دل را بگیرند....ندادم چون عزیز دل تو بودی. شکوفه های صورتی هدیه به مهربونیات..یه دل که بیشتر ندارم...اونم فدای خندهات . اث((((این بود حرهای دل یک عاشق بی سروپا دوست داشتی نظر بده یابی......... الهی آتش عشقم به جان زد **** شرر زان شعله بر استخوان زد کنار برکه ی دلم نشستم و نیامدی دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی سوال کردم از خدا نشانه ی خانه ی تو را سکوت کرد و در سکوت شکستم و نیامدی چه شبی بود و چه فرخنده شبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر گشودم به بهانه ی عشق تنها! و تنها به بهای نگاهت زن...دانی شده ام در اوین تنت! می فشارم تمام شعرم را بر لبت کلمات پرتر از هر پرنده! آسمان ابر تر از خواجه که این پلکهای پر چم...تر از بارانند! شلاقندو شعر! در بند گیسویت بند اول گیس دل ...بند این شورشی دیوانه! وقتی به سرش زد به سرش زد که بسوزد...! و سوخت پیش از تولد آتش که سیاوش خلیل تن شده در من! آه این لبک نی چوپان در نوازش خوابیست! که فردا تداوم ولگردی خورشید در فرازو نشیب انسان است...! @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفرهای رنگارنگ کند کند پا برهنه در برف دی ماه فرو غلطد و به آفتاب تموز ............................................................................................................................ سیزده هرکول بر درگاه معبد یونان خاکستر شد و آن هر سیزده من بودم. سیصد هزار دست سیصد هزار خدا در تپه های قصر خدایان در حلقه های زنجیر یکی شد و آن هر سیصد هزار منم. آه! من سه نوید سه برادری من سیزده قربانی سیزده هرکول بوده ام و من اکنون عقده ی ناگشودنی سیصد هزار دستم.............. :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: در سرزمین عشق رشته کوهی است به نام صفا که این رشته کوه آبرفتی دارد به نام وفا و این آبرفت به پیچی می رسد به نام وداع به امید اینکه هگز به این پیچ نرسیم نمی گم که رو زمین عاشق ترینم نمیگم برای تو من بهترینم نمی گم که ثروت دنیا رو دارم نمیگم که قدرت خدارو دارم نمیگم که خورشید و برات میارم نمیگم ستاره تو شبات میارم نمیگم که قصری از طلا میسازم نمیگم پلی زلاله ها میسازم نمیگم با موندنم غم دیگه مرده نمیگم خدا تورو به من سپرده من میگم معنی عشق من توهستی من میگم تنها امید من تو هستی من میگم یه قلب پاک و ساده دارم من میگ فدای تو هر چی که دارم من میگم غم اگه داری با تو هستم من میگم تنها با عشقت زنده هستم پاییز را دوست دارم چون فصل غم است... غم را دوست دارم چون حرف دل است... دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت... عشق را دوست دارم چون تو را با من اشنا کرد هیچ چیز سختر از انتظار نیست به تو بفهماند که دوستت دارد زیبا می ارزد بین من و عشق تو فاصله ای نیست گفتم کمی صبر کن گوش به من ده گفتی که نه باید برم حوصله ای نیست گفتم کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشتو پناهت ، به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه عاشق کجاست
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد دلم، دستم
باز من اندر هوای دیگری هستم
های
نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های
نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی، دل
لحظه دیدار نزدیک است
ناز بنیاد مکن، تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس، تا نخورم خون جگر
سر مکش، تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن، تا نکنی در بندم
طره را تاب مده، تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو، تا نبُری از خویشم
غم اغیار مخور، تا نکنی نا شادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو، تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما، تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو، حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام، آزادم
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیونه واست دلتنگه
وقته از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترین آهنگه
بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم
بی تو اما میرسم به قله ی آغازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم
با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره
آی ستاره...آی ستاره
بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تورو یاد من میاره
تویی که عشقمو از نگاه من می خونی
تویی که تو طپش ترانه هام مهمونی
تویی که همنفس همیشه ی آوازی
تویی که آخر قصه ی منو میدونی
اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه
اگه خونه م بی چراغه چشم تو تاریکه
میدونم آخر قصه میرسی به داد من
لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه...
با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره
آی ستاره...آی ستاره
بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تورو یاد من میاره
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیونه واست دلتنگه
وقته از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترین آهنگه
بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم
بی تو اما میرسم به قله ی آغازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم
با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره
آی ستاره...آی ستاره
بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تورو یاد من میاره
ه سراغ بغض خیس پنجره برو...حریر
آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
کودک قلب من این قصه ی شاد
از لبان تو شنید :
زندگی رویا نیست
زندگی زیبایی ست
می توان
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست
آن هم انتظار برای لحظه ای که یک آشنا صدایت کند و
اما هر چقدر هم که انتظار سخت باشد به آن لحظه ی
پس انتظار می کشم تا آن لحظه
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |